آزادی مردم را هدایت می کند : از 1830 تا 1848

july_28_liberty_leading_the_people

آزادی مردم را هدایت می کند ، اوژن دلاکروا ، 1831

C’est que la liberte n’est pas une comtesse/Du noble faubourg Saint-Germain. -Barbier
اینگونه است که آزادی کُنتسی نیست / از محله ی شریف سن ژرمن -باربیر
«نقاشی دلاکروا ، با همه ی خشونت اش ، صریح و موشکافانه است . آنها از اتحاد بورژوا و مردم صحبت می کردند ، پس دلاکروا این اتحاد را نکته به نکته به تصویر کشید. در کنار «آزادی» او بورژوای جوان را قرار داد – شاید دوستش اتین آراگو ، جمهوری خواه پر شور و گرداننده ی تئاتر وودویل، با کلاه سیلندر ، کت فراگ و کراوات . او کارگر ، گارد ملی و دانشجوی پلی تکنیک را نیز در لباس مخصوص به خود  به تصویر کشید.مردان و پسرانی ژنده پوش یا با پرها و کلاه های فرمی عاریه ای ، به همراه مجموعه ی غریبی از سلاح ها . این جزئیات ِهمان اتحاد است : واژگان آن با چاپ نقش نانسی {اثری مشابه در همین زمینه} یکی ست ، همان سه گانه ی پرافتخار دانشجوی پلی تکنیک ، کهنه سرباز بورژوای گارد ملی و مرد سینه برهنه ی خلق. اما نتیجه ای که به دست آمده کاملا متفاوت است چرا که در «آزادی» دلاکروا کارگر و نوجوان ولگرد غالب اند. مرد گارد ملی در پیش زمینه افتاده و مرده ، روپوشش پاره شده و کلاه خودش افتاده. کلاه فرم و جلیقه ی دانشجوی پلی تکنیک در پس زمینه دیده می شود ، سمت راست بالای بورژوای جوان . در اطراف «آزادی» دانشجویان و توده ها تجمع یافته اند. پنج فیگور در نزدیکی ماست و از آن میان چهار تن از «عوام» اند.

اشکال اسطوره ی بورژوایی انقلاب دقیقا همین بود. خودِ واژگان این اسطوره ، افسانه ای که بورژوا با خود می گفت ، منتهی به انحلال خود او بود. اگر آن را جدی می گرفتی و به آن شکل می بخشیدی ، بورژوا ناپدید می شد. اگر انقلاب جدید واقعی و همه شمول بود ، اگر تعریف جدیدی از انسان به دست می داد ، اگر مردم و بورژوا متحدینی واقعی بودند ، پس باید مردم بازنمایی {نمایندگی در مجلس -م} می شدند. و بورژوا خود را در میان آنها می یافت ، یکی در برابر چهار ، یا در برابر صد نفر ، مزرعه داری استعماری در محاصره ی بردگان.


هنگامی که این نقاشی در سالن 1831 آویخته شد ، مایوسانه تاریخ گذشته بود. زمان اتحاد سپری شده بود و گارد ملی در خیابان های پاریس در حال سرکوب مردم بود. توده های پاریس ،به جای قانون مشروطه ، نان و دستمزد بالاتر می خواستند. آنها می خواستند فرانسه به لهستان کمک کند و به قیام بلژیکی ها یاری برساند. در تمام طول تابستان ، رکود اقتصادی عمیق تر شد و مردم با  نیروی انتظامی درگیر بودند. پاسخ نیروی انتظامی چنین بود : » آرامش و امنیت باید برقرار شود.» اسطوره های قدیمی از دهن افتادند و انقلاب ژوئیه ی 1830 به «انقلابی از برخی جهات محافظه کارانه» تبدیل شد. و آنچه که حفظ شد امتیازات بود ، هویت مجزای بورژوا . دل آشوبی منتقدین{ ِ اثر دلاکروا} ، در ماه مه بعدی ، از همین جا می آمد : «آیا در آن روز های معروف ژوئیه … فقط این غوغائیان بودند؟ اگر نظر مرا بخواهید به نظر می رسد این موسیو دلاکروا ما را به صلیب {«کروا» -م» }کشیده است. » آنها می پرسیدند پس وکلا ، دکتر ها ، تجار و مردان آراسته ای که در میان باریکاد ها {سنگر ها} می خرامیدند کجا هستند؟ آیا فقط «پسران ولگرد و کارگران و آن نوع به خصوص موجود دو زیست {بورژوای جوان دلا کروا- م} «آنجا بودند؟

تصویر کلامی روز های ژوئن{1848 ، انقلاب پرولتاریایی که بعد از انقلاب فوریه ی 1848 فرا رسید، یک فلش فوروارد زمانی 18 ساله داریم-م} هم مانند طراحی هایی است که توصیف کرده ایم : بی محتوا ، عصبی ، شوم و اغراق آمیز. اغلب نقیضه ای از آن شکل های قهرمانی قدیم به نظر می رسد. «آزادی» دلاکروا دوباره بر فراز باریکاد ظاهر شد:
«زنی جوان ، زیبا ، آشفته و هراس انگیز. این زن که یک روسپی بود دامنش را تا کمربالا زد و رو به گارد ملی فریاد کشید : بزدل ها اگر جرئت دارد به شکم {در فرانسه همچنین واژن -م} یک زن تیر اندازی کنید!» دسته ای گلوله زن بیچاره را به خاک انداخت . هنگام افتادن فریادی بلند کشید.»
بنابرگزارش روزنامه ها ، او تنها روسپی باریکاد ها نبود. دیگری ، با بازوهایی برهنه و ملبس به ابریشم و تور ، پرچم سه رنگ را بر می دارد و «از میان باریکاد می گذرد و به ورودی خیابان کلری می رسید در حالی که پرچم را تکان می دهد و با هر کلام و اشاره ای گارد ملی را تهدید می کند. » او نیز به نوبه ی خود تیرباران شد.
این زبان و تصویرشناسی اسطوره است : اما اسطوره ای که به سازش کشیده شده و فاقد آداب دانی ست. این سازش ، از یک جهت مداخله ای آگاهانه است و از جهت دیگر پاسخی به وحشی گری و افراط واقعی ماه ژوئن. تصویر یک روسپی و پرچم سه رنگ صرفا یک دروغ و یا تبلیغی سیاسی نبود: آخرین گزارش مربوط به آن در روزنامه ی چپ گرای «دموکراسی صلح آمیز» ظاهر شد. این تصویر ، به شیوه ی کج و معوج خود ، تلاشی بود برای همترازی با وحشت آن رخداد.»
بریده از » بورژوای مطلق: هنرمندان و سیاست در فرانسه 1852-1848″ ،تیموتی . جی. کلارک، ترجمه از من

بیان دیدگاه